میرزا معصوم نایبالصدر شیرازی در کتابش از قول الله قلی خان ایلخانی قاجار که نوه دختری فتحعلی شاه قاجار بوده، آورده است: «روزی شیخ چغندر لر از ابتدای حال خود حکایت مینمود که من قطع طریق مینمودم و رفیقی داشتم که شریک بود و هر دو قوی و زورمند، چنان بودیم که قافله زیاد را کم میشمردیم تا آنکه یکی از ایام و لیالی در کمین نشسته بودیم، درویشی را دیدیم بر درازگوشی سوار و کجکول و تاج و سایر مایحتاج در نهایت ظرافت و نظافت و خادمی در رکاب اوست در کمال لطافت. آن رفیق شریک من اشارت نمود که خوب لقمه چربی است. گفتم به زبان لری او دبریش (درویش) است. گفت: خودش را کاری نداریم… کلاه و لباس و حمارش که دبریش نیست! مختصراً وسوسه نمود تا راضی شدم. برخاستیم و او از پیشرو و من از پشتسر به وی حمله نمودیم. درویش در کمال متانت و هیبت نگاهی به من نمود که تو را برای این کار نیافریدهاند! گویی مرا از هفت آسمان بر زمین زدند. بعد به حال آمدم و عرض کردم: قربان! پس برای چه آفریدهاند؟ گفت: بیا با من تا به تو بگویم؛ و به دنبال او رفتم و هرجا منزل نمود خدمتش نمودم. راهی فرمود که از آن به بعد در آن کار هستم.»
منبع:
همشهری آنلاین
منبع: https://www.eghtesadonline.com/%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D8%B9%D9%85%D9%88%D9%85%DB%8C-30/705164-%D8%A7%DB%8C%D9%86-%D8%B2%DB%8C%D8%A7%D8%B1%D8%AA%DA%AF%D8%A7%D9%87-%D9%85%D8%B2%D8%A7%D8%B1-%DB%8C%DA%A9-%D8%B1%D8%A7%D9%87%D8%B2%D9%86-%D8%A7%D8%B3%D8%AA
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از همشهری آنلاین، شیخ چغندر مردی قوی و زورمند و از راهزنان دوه قاجار بود که همراه شریکش راه کاروانهایی را که به سمت تهران روانه میشدند میبست و اموال مردم و تاجران را غارت میکرد تا اینکه یک اتفاق مسیر زندگیاش را عوض کرد. اما چطور یک دزد متحول شد و مزارش در آستان امامزاده و در کنار قبر «معطر علیشاه» یکی از صوفیان بزرگ قرار گرفت؟