مقاله در مورد اقتصاد کلان

نرخ بيكاري به متخصصان اقتصاد كلان مي گويد، چه ميزان از افراد در كل نيروي كار قادر نيستند شغل پيدا كنند. است. (اگرچه شرح مفاهيم موجود از اقتصاد صرفاً برگرفته از كتاب هاى درسى و مرسوم اقتصاد است) با اين حال بايد ديد كه اين دو با تعاريف مطروحه چه ارتباطى با يكديگر پيدا مى كنند. تقدس آنها اين كالاها در فرآيند ارزشگذارى تابع قانون بازار شده اند.به هر ترتيب در اين ميان مى توان به عنوان نمونه اى بارز به صنايع دستى اشاره كرد.آنچه را كه ما به عنوان صنايع دستى مى شناسيم مى توان به دو دسته تقسيم كرد: يكى آن دسته از كالاهايى كه به عنوان كالايى نهايى در گذشته و بعضاً امروزه توليد مى شوند و به مصرف افراد يك جامعه مى رسند. هنوز هم مى توان نشانه هايى از تفاوت هاى اجتماعى را در ارزشگذارى اين كالاها مشاهده كرد. اما از سوى ديگر انتقادات مهمى هم بر شالوده اين نظريه وارد شده است. هم CPI و هم تعديل كننده GDP معمولادر يك جهت حركت مي كنند و كمتر از يك درصد با هم تفاوت دارند. هنجار و ارزش از وظايف اقتصاددانان تا حد زيادى موجبات بى توجهى اقتصاد را نسبت به مقوله فرهنگ ايجاد كرده است اما در مواردى توجه به مقوله فرهنگ براى اقتصاددانان گريزناپذير است و آن در رابطه با توليدات مادى جوامع مختلف است.

تا سال ۱۹۸۰ در ايالات متحده از کلمهٔ توليد ناخالص ملي استفاده ميشد. شاخص توسعه انساني از سال ۱۹۹۱ ميلادي توسط برنامه توسعه سازمان ملل متحد به مرحله اجرا گذاشته شد و از آن پس هر ساله فهرستي از کشورهاي جهان را به ترتيب بالاترين تا پائين ترين رتبهها را در مقايسه با نمودارها و کشورهاي ديگر منتشر ميکند. اين مقدار پولي است كه پس از پرداخت ماليات براي خرج كردن و يا سرمايه گذاري باقي مي ماند. همچنين چون اكثر درآمد مصرف كنندگان صرف ماليات مي شود، تقاضا و توليد كاهش خواهد يافت. انبساط مالي نيز به معناي كاهش ماليات ها و افزايش مخارج دولت است. هنگامي كه به افزايش پول نقد در اقتصاد نياز است، بانك مركزي اوراق قرضه دولتي را مي خريد كه اصطلاحابه آن انبساط پولي گفته مي شود به اين ترتيب بانك مركزي فورامي تواند نقدينگي به اقتصاد تزريق كند. اين بدان دليل است كه رشد نرخ توليد ناخالص داخلي واقعي به ما مي گويد بازده و توليد بالاتر رفته و و در نتيجه به تعداد بيشتري از افراد در سن كار براي تأمين نياز توليد بيشتر، احتياج است.

هرچند توليد ناخالص ملي GNP و توليد ناخالص داخلي GDP تفاوتهاي جزئي دارند. شاخص بهاي كالاهاي مصرفي ( CPI ) و تعديل كننده GDP ( GDP deflator . شاخص بهاي كالاهاي مصرفي، قيمت كنوني سبدي منتخب از كالاها و خدمات را كه دايمابروز مي شود، در اختيار قرار مي دهد. آيا تقاضا بيشتر از عرضه بوده است؟ مجموع تمام تقاضاها مشخص كننده ميزان پولي است كه در اقتصاد به آن نياز است. اما براي تحرك عرضه و تقاضا به پول نياز است و بانك هاي مركزي كل پولي را كه در يك اقتصاد در گردش است چاپ مي كنند. دولت ها هنگام تدوين سياست هاي كلان، تمايل دارند از تركيبي از سياست هاي پولي و مالي استفاده کنند. اگر اين سئوال را از اقتصاددانانى كه طرفدار جريان اصلى عدم اقتصاد هستند بپرسيد اندكى به افق هاى به ظاهر دور خيره مى شوند و بعد با اطمينان جواب مى دهند هيچ، هيچ نسبتى ميان اين دو وجود ندارد چرا كه در جريان اصلى علم اقتصاد جايى براى طرح اين گونه مهملات وجود ندارد. تورم عمدتااز دو راه اندازه گيري مي شود. تحليل اقتصاد كلان عمومابر سه چيز تمركز مي كند: توليد ملي ( (National Output بيكاري و تورم. از سوى ديگر بررسى تعاريف موجود در مورد فرهنگ نيز مى تواند به سئوالى كه در ابتدا و در مورد ارتباط اقتصاد و فرهنگ مطرح شد راهگشا باشد.

در اين حالت تعداد بيشتري به خريد و سرمايه گذاري مشغول مي شوند و تقاضا براي كالاها و خدمات افزايش مي يابد و در نتيجه بازده تا توليد بالا خواهد رفت. بنابراين لزومانمي تواند نشان دهنده بازده بالاتر باشد بلكه صرفااز افزايش قيمت ها خبر مي دهد. بازده Out put( )كه مهم ترين مفهوم اقتصاد كلان است به معناي كل كالاها و خدماتي است كه بازده يك كشور توليد مي كند و اصطلاحابه آن توليد ناخالص داخلي مي گويند. اما توليد ناخالص داخلي اسمي صرفاتغييرات در قيمت ها را نشان ميدهد. توليد ناخالص داخلي يا GDP يکي از مقياسهاي اندازهٔ اقتصاد است. اگر GDP اسمي بزرگ تر از GDP واقعي باشد مي توانيم فرض كنيم كه قيمت هاي كالاها و خدمات در حال رشد بوده است. اين امر به رشد GDP واقعي منجر مي شود زيرا دولت با افزايش هزينه هاي خود به تقاضا دامن مي زند. اگر پديده اى در اقتصاد با مفاهيم رياضى سازگار نباشد عملاً از چرخه تحقيق و مطالعه بيرون گذاشته مى شود.بدين ترتيب اقتصاددانان مادى ترين رسالت تاريخ را براى خود برمى گزينند. اولين نشانه هاى وابستگى و به بيان دقيق تر همبستگى ميان اقتصاد و فرهنگ كه راه را براى ما از بيراهه مشخص مى كند مى شود در ارتباط ميان اقتصاد و فرهنگ با مفهوم جامعه جست وجو كرد.

نه زبانى خواهيم داشت كه با آن مقاصد خود را بيان كنيم و نه هيچ گونه احساس خودآگاهى و توانايى تفكر يا تعقل.مفاهيم تفكر و تعقل، انسان، جامعه و فرهنگ مهمترين مواردى هستند كه مى توان آنها را در تشريح ارتباط ميان فرهنگ و جامعه كه توسط گيدنز صورت گرفته مشاهده كرد. از ساليان بسيار دور، با افزايش سطح دانش و فهم بشر، كيفيت و وضعيت زندگي او همواره در حال بهبود و ارتقاء بوده است. بعضي نيز مدرن شدن (حاكم نشدن تفكر مدرنيته بر تمامي اركان زندگي جوامع سنتي) را علت اصلي ميدانستند و «مدرن شدن به سبك غرب» را تنها راهكار ميدانستند. دانش اقتصاد دو شاخه اصلي دارد. به استناد این کتاب، این دو موردکاوی در حقیقت نقشۀ راه پژوهش در رسانه را ترسیم میکنند و تغییرات در بازارها و خطمشیگذاری دربارۀ رسانههای جمعی و بهویژه تلویزیون را به شیوهای بینشافزا و الهامبخش مورد بحث قرار میدهند. سومين عامل مهم مورد توجه متخصصان اقتصاد كلان، نرخ تورم است كه نرخ رشد قيمت هاست. رقم توليد ناخالص داخلي اسمي اگر تورم افزايش يابد، بالا مي رود. با توجه به رابطه تنگاتنگ عرضه و تقاضا، در دوران بيكاري شديد، دستمزدها پايين مي آيد و برعكس هنگام كاهش نرخ بيكاري، دستمزدها بالا خواهد رفت.

آنچه مصرف كنندگان تقاضا مي كنند لزوماآن چيزي نيست كه آن ها توان خريد آن را دارند بنابراين براي تعيين تقاضا، درآمد قابل تصرف مصرف كنندگان نيز بايد اندازه گيري شود. براي تعيين ميزان مناسب عرضه پول، اقتصاددا ن ها به GDP اسمي توجه مي كنند كه كل مبادلات را مشخص مي سازد. دولت ها هنگام بودجه بندي هزينه ها، تعيين ماليات، تصميم گيري درباره نرخ هاي سود و تصميم گيري درباره سياست هاي اقتصادي از شاخص هاي اقتصاد كلان استفاده مي كنند. مربوط به اقتصاد مستتر هستند و از طرفى به صورتى ويژه در شكل گيرى مفاهيم اصلى آنچه به عنوان اقتصاد مدرن مى شناسيم نقش داشته اند.از اين نمونه مى توان به انسان عقلايى اشاره كرد كه به عنوان يكى از پيش فرض هاى تعيين كننده و مهم در اقتصاد شناخته مى شود و براساس اين پيش فرض كردار اقتصادى انسان ها در خلال كنش هاى اقتصادى كاملاً عقلايى مى شود و اساساً انسان اقتصادى رفتارهاى عقلايى دارد و از سوى ديگر همان گونه كه در گذشته نيز به آن اشاره شد مفهوم جامعه در اقتصاد در تعيين رويه اقتصاددانان و انشعابات فكرى آنها نقش مهمى ايفا مى كند. هيچ فرهنگى نمى تواند بدون جامعه وجود داشته باشد و بدين ترتيب ما بدون فرهنگ اصلاً انسان به معنايى كه معمولاً اين اصطلاح را درك مى كنيم، نخواهيم بود.

اقتصاد و فرهنگ را در پى داشته است. نسبت ميان اقتصاد و فرهنگ چيست؟ وجود دارد. فرهنگ به شيوه زندگى اعضاى يك جامعه معين مربوط مى شود و جامعه به نظام روابط متقابلى اطلاق مى شود كه افرادى را كه داراى فرهنگ مشتركى هستند به همديگر مربوط مى سازد. بعضي ديگر وجود حكومتهاي فاسد و ديكتاتوري در كشورهاي توسعه نيافته و ضعفهاي فرهنگي و اجتماعي اين ملل را علت اصلي، معرفي ميكردند. البته تقاضا به تنهايي مشخص نمي كند چه مقدار توليد وجود داشته است. محمدتقيخان اميركبير در ايران، نمونهاي از اين موارد است. مباحث توسعه اقتصادي از قرن 17 و 18 ميلادي در كشورهاي اروپايي مطرح شد. تنها كشور آسيايي كه تا حدي با جريان رشد قرنهاي 19 و اوايل قرن 20 ميلادي غرب همراه شد كشور ژاپن بود. تصور چنين موضوعى چندان دور از واقع نيست ولى با چنين رويدادى چه سرنوشتى براى صنايع دستى رقم خواهد خورد.آثار مثبت اقتصادى افزايش تقاضا دومين ضربه را به اين كالاها مى زند. شود.افزايش تقاضا براى اين كالاها موجب افزايش عرضه آن خواهد شد. شاخص توسعه انساني يکي از نمودارها و منابعي است که توسعه اقتصادي در کشورها و نحوه آن را نشان ميدهد.

بنیان این کتاب بر چهار رویکرد اقتصاد جریان اصلی، اقتصاد سیاسی انتقادی، اقتصاد نهادی و اقتصاد تکاملی بنا نهاده شده است که در هر فصل موضوعات بنیادین اقتصاد رسانه را از دیدگاه یکی از این مکاتب تشریح میکند. این فصل با محوریت فناوریهای دیجیتال در صنعت رسانه به مباحثی همچون تخریب خلاق، چرخههای نوآوری، همگرایی رسانهای و فرصتهای نوظهور کسبوکار در صنعت رسانه و موضوعات مشابه میپردازد و چالشهای نوظهوری همچون حضور شرکتهای فناوری اطلاعات بهعنوان بازیگران جدید صنعت رسانه، بازارهای غیررسمی، محتوای کاربرساخته، دستبرد به مالکیت معنوی، کاربران بهعنوان تولیدکنندگان محتوا را مطرح میکند. آنچه براي ما اهميت دارد درك مفهوم توسعه، شناخت مكاتب و انديشههاي مختلف و ارتباط آنها با مقوله توسعه اقتصادي و توسعه روستايي است. البته شايان ذكر است كه اين تفاوت تنها معطوف به صنايع دستى نيست و آثار و كالاهاى هنرى و فرهنگى زيادى را دربرمى گيرد كه هركدام به نوبه خود از نوعى از ارزشگذارى پيروى مى كنند.

در عوض هنگامي كه بانك مركزي مي خواهد پول اضافي در اقتصاد را جذب كند و تورم را كاهش دهد به فروش اوراق قرضه مي پردازد. در اقتصاد كلان هنگامي كه بحث توليد ناخالص داخلي مطرح ميشود، توليد ناخالص داخلي واقعي مدنظر قرار ميگيرد كه تورم را نيز در نظر مي گيرد. تنها نقطه ضعف GDP اين است كه چون اطلاعات پس از يك دوره زماني خاص بايد جمع آوري شود، توليد ناخالص داخلي اكنون بايد تخميني باشد. نظريات اوليه ارزش در اقتصاد كه از سوى اسميت و اقتصاددانان سياسى پس از او طرح شد مبتنى بر هزينه نهاده هاى به كار رفته در توليد آن بود. به واقع آثار هنرى و فرهنگى تا حد زيادى مى توانند بنيان ها، نظريات ارزش مبتنى بر هزينه نهاده هاى توليد و مطلوبيت و رجحان را به زير سئوال ببرند. هاى مطرح شده درباره ارزش، الگوهاى رجحان مصرف كنندگان ارزش مبادله را توضيح مى دادند.اين الگو امروزه نيز در اقتصاد جايگاه مهمى را در تبيين هاى اقتصاددانان از كردار و رفتار كنشگران اقتصادى دارد.مدافعان آن اين نظريه را جهانشمول و كامل مى دانند و به گمان بسيارى از آنها راه حلى اساسى براى بحث ارزش را مى توان در همين الگوها پيدا كرد.

با وجود اين تفاسير سئوال اين است كه چرا اقتصاددانان ارتباط ميان اقتصاد و فرهنگ را انكار مى كنند و يا حداقل به آن توجهى نمى كنند.شايد مهمترين دليل اين مسئله فرار آگاهانه اقتصاددانان به بهانه بى طرحى و حذف قضاوت ارزشى است. مقدمه كتابش پس از اشاره به محدوده و روش شناسى علم اقتصاد چنين مى گويد: وظيفه يك اقتصاددان وظيفه اى اثباتى است و نه يك وظيفه هنجارى و ارزشى، به اين معنى كه با معلوم بودن هدف اجتماعى اقتصاددان مى تواند مسئله مورد نظر را تجزيه و تحليل كند. شناسى خود فرهنگ را چنين تعريف مى كند: فرهنگ عبارت است از ارزش هايى كه اعضاى يك گروه معين دارند، هنجارهايى كه از آن پيروى مى كنند و كالاهاى مادى اى كه توليد مى كنند.گيدنز در ادامه فرهنگ را مجموعه شيوه زندگى اعضاى يك جامعه دانسته و از چگونگى لباس پوشيدن تا سرگرمى هاى اوقات فراغت را در زيرمجموعه فرهنگ يك جامعه جاى مى دهد. در اين ميان تعريف گيدنز از فرهنگ نيز قابل توجه است.

البته گاهي نيز حركتهاي مقطعي و موردي در اين كشورها انجام شد، اما از آنجا كه با كليت جامعه و فرهنگ عمومي تناسب كافي نداشت و از آن حمايت نشد، بسرعت از بين رفت. فشار صنعتي شدن و رشد فناوري در اين كشورها همراه با تصاحب بازار كشورهاي ضعيف مستعمراتي باعث شد تا در زماني كوتاه، شكاف بين 2 قطب پيشرفته و عقبمانده عميق شده و 2 طيف از كشورها در جهان شكل گيرند: 1. كشورهاي پيشرفته (يا توسعه يافته) 2. كشورهاي عقبمانده (يا توسعه نيافته). با خاموش شدن آتش جنگ جهاني دوم و شكلگيري نظمي عمومي در جهان (در كنار به استقلال رسيدن بسياري از كشورهاي مستعمرهاي)، اين شكاف به خوبي نمايان شد و ملل مختلف جهان را با اين سؤال اساسي مواجه كرد كه «چرا بعضي از مردم جهان در فقر و گرسنگي مطلق به سر ميبرند و بعضي در رفاه كامل؟ اقتصاد کلان به بررسي رفتار عمومي بنگاهها و کل نظام اقتصادي مي پردازد.

این دیدگاه که بهشدت از سنتهای سیاسی چپ و کمونیستی نشئت گرفته است، دیدگاهی انتقادی به صنعت رسانه دارد و معتقد است که فعالیت پژوهشی در رسانه در عین علمی بودن، فعالیتی سیاسی است و پژوهشگر رسانه نمیتواند ارزشزدایی شده باشد و باید دیدگاههای ارزشی خود را در سایت economymag پژوهش دخیل کند. به استناد این اثر، کتاب بینشی برای خواننده فراهم میآورد که از طریق آن بتواند منطق اقتصادی رویدادها و تصمیمات مختلف در صنعت رسانه را درک کند و جهانبینی و فلسفۀ نهفته در لایههای زیرین نظریات اندیشمندان رسانه، ارتباطات و فرهنگ را دریابد. فصل دوم کتاب به اقتصاد سیاسی انتقادی رسانه پرداخته است که در سمت مقابل جریان اصلی قرار دارد و رسانه را علاوهبر اقتصادی بودن، پدیدهای بهشدت سیاسی و فرهنگی میداند که ابزاری برای استعمار مردم، تحمیق تودهها و اِعمال سلطۀ صاحبان قدرت است. به شکل ساده، این جریان رسانه را بهعنوان پدیدهای اقتصادی مینگرد و تمرکز خود را بر مفاهیمی مثل درآمدهای تبلیغاتی، حاشیۀ سود، سهم از بازار، رقابت و موارد مشابه قرار میدهد.

فصل اول جریان اصلی اقتصاد را برای خوانندۀ ناآشنا به اقتصاد جریان اصلی شرح میدهد. کتاب مجموعاً در یک مقدمه و ۵ فصل ارائه میشود که هر فصل یک جریان فکری در اقتصاد، و به تبع آن، اقتصاد رسانه را بیان میکند. «اقتصاد رسانه؛ رویکرد جریان اصلی»، «اقتصاد سیاسی انتقادی رسانه»، «اقتصاد نهادی»، «اقتصاد تکاملی» و «مطالعات موردی و نتیجهگیری» عناوین فصلهای این کتاب هستند. نهايتاآنچه توليد را تعيين مي كند تقاضاست. تقاضا ذاتاعرضه (سطح توليد) را تعيين كرده و نوعي تعادل ايجاد مي كند. تقاضا نيز از سوي مصرف كنندگان دولت حاصل مي شود. شاخص توسعه انساني به معناي رتبه بندي کشورها از نظر پيشرفتهاي توسعه انساني و متوسط آسودگيهاي زندگي است. ي، آموزش، بهداشت، تغذيه و نيز اميد به زندگي (در بدو تولد) مورد مقايسه قرار ميگيرند. بدون آنكه آنها در جامعه خود ارزش ويژه اى داشته باشند. آنها معتقدند عاملان اقتصادى درون يك زيست محيط فرهنگى زندگى مى كنند و تصميم مى گيرند و اين زيست محيط بر شكل گيرى توجيهات آنها اثر دارد. متخصصان اقتصاد كلان تلاش مي كنند شرايط اقتصادي را پيش بيني كنند تا به مصرف كنندگان شركت ها و دولت ها كمك كنند بهتر تصميم بگيرند. اي پاسخگويي به اين پرسش ها بايد به سراغ اقتصاد كلان برويم.

اين توجه در عين حال كه بنيان هايش براساس تحليل هاى اقتصادى است اما به واقع ناگزير از توجه به مسائل فرهنگى اين فرآيند به خصوص در بحث ارزشگذارى كالاهاى فرهنگى و هنرى نمود بيشترى دارد. سپس تحليل گران مي توانند از اين اطلاعات براي پيش بيني وضعيت آتي اقتصاد استفاده كنند. شركت ها براي فهميدن اين كه آيا افزايش توليد مورد استقبال بازار قرار خواهد گرفت يا نه يعني آيا مصرف كنندگان پول كافي براي خريد محصولات دارند يا كالاها در فروشگاه ها خاك خواهند خورد، از تحليل هاي اقتصاد كلان استفاده مي كنند. بعد از انقلاب فرهنگي- اجتماعي اروپا (رنسانس) و انقلاب صنعتي، موج پيشرفتهاي شتابان كشورهاي غربي آغاز شد. اين امر به كاهش توليد منجر خواهد شد زيرا پايين آمدن مخارج دولت به كاهش درآمد قابل تصرف براي مصرف كنندگان منجر خواهد شد. براي محاسبه درآمد قابل تصرف، دستمزد كارگران نيز بايد اندازه گيري شود. محاسبهٔ مجموع ارزش افزوده، محاسبه با نگرش مصرف و محاسبه با نگرش درآمد، سه روش متداول انجام اين کار هستند. با اين حال اين شاخص در تحليل اقتصاد كلان يك معيار بسيار مهم است.

ترويج مى كنند كه چندان با مفاهيمى مانند آزادى انتخاب سازگارى ندارد و مطمئناً اگر روزى به عنوان حكمران حكومت كنند آن كارى را خواهند كرد كه روزى خود به نقد بى رحمانه آن مشغول بودند.به هر حال با توجه به موارد اشاره شده شايد چندان دور از انتظار نباشد كه اقتصاددانان عامدانه و غيرعامدانه به حذف مفاهيمى مانند فرهنگ دست بزنند و بدين ترتيب مفاهيم اقتصادى را به قوانين جهانشمول بدل سازند تا حوزه تاثير خود را بيش از پيش گسترش دهند. رياضيات كه در ابتدا به عنوان ابزار مورد استفاده قرار مى گرفت امروزه خود هدف شده است. اين نوع نگاه تنها منحصر به فرگوسن نيست و خيل عظيمى از اقتصاددانان كه به قول هايلبرونر در دنياى روزمينى اقتصاد به حيات علمى خود ادامه مى دهند را شامل مى شود. در محاسبهٔ توليد ناخالص ملي درآمد افراد خارج از کشور که به کشور باز فرستاده ميشود با توليد ناخالص ملي جمع ميشود و درآمد افراد خارجي مقيم آن کشور که درآمد خود را به خارج ميفرستند از آن کاسته ميشود.